دعوت
به چشم منِ خسته از جسم خاک
چه حال خوشی دارد این آب پاک!
گهی همچو من سرد و خاموش و خواب
گهی تند و جوشان و پرالتهاب
خوشا حال آن کس که بی های و هو
دل و جان سپارد به دریا چو قو
برآنم که ما نیز فرجام کار
که ما را سرآمد دگر روزگار
شبانگه چو دریا که بیادعا
اجابت کند دعوت ماه را
من و تو همآغوش، دریای هم
شویم و بمیریم در پای هم
عاشق جانی...برچسب : نویسنده : mahmoodsoltany بازدید : 49